http://uupload.ir/files/0wem_15143.jpg


 


بيمارستان_ روز_ داخلي
نوزادي در قنداق در حال گريه کردن است.
پرستارش رو به دکتر مي‌گويد: همه چيز رو چک کردم، نمي‌دونم چرا ساکت نميشه.
مادر و پدر نگران به دکتر نگاه مي‌کنند. دکتر دسته کليدش را از جيبش در مي‌آورد تا خرس بنفشي که به آن وصل است را به نوزاد نشان دهد. در کمال تعجب گريه‌ي نوزاد قطع مي‌شود. نوزاد محو کليد‌هاي دسته کليد شده و مي‌خندد.
دوربين روي خنده‌هاي نوزاد قطع مي‌شود.


حياط مدرسه_ روز_ خارجي
نوزاد که حالا به اندازه‌ي برنج محسن قد کشيده، با لباس طوسي وسط حيات ايستاده و آدامس مي‌جود. دسته‌کليدي را در دستش چرخانده و همزمان به انتخاب بچه‌هايي که روبرويش ايستاده‌اند مي‌پردازد.
-تو…تو….تو…
يکي از بچه‌ها: عه، حسن، پس من چي؟
حسن: تو ديروز به من موز ندادي.
-تو….تو…تو…
يکي ديگر از بچه‌ها: منو نگفتي؟
حسن: خوب کردم، چرا ديروز که داشتم انشا ميخوندم گفتي آقا اينا رو از رو من نوشته. هان.
اونايي که انتخاب کردم با من بيان تو. بقيه هم تا ازم عذرخواهي نکنن حق ندارن تو کلاساي امروز شرکت کنن.


دانشگاه_ روز_ خارجي و داخلي
دوربين حسن را نشان مي‌دهد که يک پايش در ايران و يک پايش در دانشگاه خارج است. دوربين را روي دور تند گذاشته و از اين دوران مي‌گذريم. به هرحال کسي که در مدرسه انشا کپي کرده در دانشگاه هم رساله‌ي دکترايش را کپي مي‌کند. طبيعي است.


قبل از انتخابات_ روز_ داخلي
حسن در سالن بر بالاي سکويي ايستاده است و عده‌اي با آهنگ «اينجا گودباي پارتي جعفره» در کمي آنطرف‌تر مشغول پايکوبي موزون هستند.
دسته کليدش را بالا آورده و در ميکروفون مي‌گويد: کليد همه‌ي مشکلات دست من است.
جمعيت دست و جيغ و هورا مي‌کشند و مي‌گويند يـــــه بـرنامـه ببينيم، يـــــه بـرنامـه ببينيم.
حسن دسته کليد را درون جيبش گذاشته از سوراخ جيبش رد شده و روي زمين مي‌افتد اما به دليل سر و صدا متوجه نمي‌شود. حسن مي‌رود و دوربين روي دسته کليد جا مي‌ماند.


اتاق_ نيمه شب_ داخلي و خارجي
سال‌ها از انتخابات مي‌گذرد و حسن هر شب يک گرمنوشِ گل‌گاوزبانِ آنادانا مي‌خورد و راحت مي‌خوابد.
يک شب باراني به دليل تشنگي زياد از خواب مي‌پرد و مضطرب به اين فکر مي‌کند که نکند گرمنوشِ گل‌گاوزبانِ آناداناي امشبش را نخورده است. اما با يادآوري کله‌پاچه‌اي که بر بدن زده است، آرام شده و بعد از خوردن ليوان آبِ بغل تختش دوباره مي‌خوابد.
بارندگي شديد شده و سيل کل کشور را مي‌کَند و با خود مي‌برد. دوربين حسن را نشان مي‌دهد که با لباس ورزشي مارکدارش! روي قله‌ي دماوند ايستاده و با خود نُچ نُچ مي‌کند و با دست پشت دست ديگرش مي‌زند. همانجا مي‌نشيند به نقطه‌اي از آب‌هاي روان خيره مي‌شود و مي‌گويد: اي واي آب بردش.
دوربين به روي نقطه‌اي که او خيره شد زوم مي‌کند و تصوير يک کليد شناور بر روي آب نمايان مي‌شود.


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : دوربين ,نوزاد ,کليد ,دسته ,داخلي ,مي‌کند ,دسته کليد ,گرمنوشِ گل‌گاوزبانِ ,يـــــه بـرنامـه ,نشان مي‌دهد ,دسته کليدش
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

shiraztakhfif caspian... anime... kpop روانشناسی کاربردی و مفید Shannon کیوسک سوری سلامت ProfessorOsman هر چی بخوای هست بی نصیب